Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....

جووووووووووووووووووووون بــــــــــــابـــــــــا جووووووووووووووون.......

چقدرررررررررر خوش گذشت....

11  مرتبه دیدار داشتم با عوووووشقم......

اول که ما رفتیم خونشون به صرف ناهار و دیگر موارد........اونروز که همو بعد از 83 روز دیدیم.......28 اسفند 93...

چوخ خوش جشده.......وقتی که همه نماز جماعت تشکیل دادن تو اتاق بوسه بارونش کردم......

دلمون براشون تنگ شده بود خب........

یه بارم  وقتی که داشت غذا میکشید رفتم پیشش که کمکش کنم بعد گفتم چطوری عشقم؟؟؟....نگام کرد و خندید.....

پاشدم به همه میوه بگیرم به دخی هم تعارف کردم گفت مرسی نمیخورم،

گفتم حالا یه دونه بردار یکی برداشت گفتم از این یکیا هم ؟؟....خندید.....خیلی باحال بود ......

بعد به من میگه دیوونه ای دیگه.....خب چیکار کنم دارم تعارف میکنم دیگه......

اونروز عصر فول آف انرژی بودم......

مرتبه دوم همون شبی  بود که واسه عید دیدنی رفتیم خونه عمه اینا.....

حاچ خانوم هم اونجا تشریف داشتن و سه عدد بوس نثار هم کردیم........1 فروردین 94........

مرتبه سوم فرداش بود که اونا خانوادگی واسه عید دیدنی اومدن خونه ما....دیگه روبوسی نکردیم.....2 فروردین 94...

مرتبه چهارم عصر همون روز بود که همه داشتن میرفتن بیرون منم رفتم دنبالش و با امیر اومدن خونه ما......ولی فقط یه ساعت پیشم بود......هرچی گفتم بیشتر بمون اما نموند...............عصر 2 فروردین 94....

مرتبه پنجم روزی بود که خونه خاله بابا دعوت بودیم......ناهارو که خوردیم دیدم همه دارن با هم صحبت میکنن به پدر گفتم سوییچو عنایت کن من برم یه دور بزنم........فقط به این فک میکردم که چه جوری اون مسیر خونه عمه اینا رو برگردم ولی باید یه بار میرفتم تا ترسم بریزه......ماشینو روشن کردم و اومدم به سمت خونه عمه اینا.....به دخی گفتم که اومدم و جلو درشونم...میخواستم جلو در تو ماشین بشینیم ولی احساس کردم که زشته و  دعوتش رو پذیرفتم و  به اندازه 45 مین رفتم داخل.....یعنی 4:20 تا 5:05........خیلی خوش گذشت........

مخصوصا اون 10 مین آخر که رفتیم اون اتاق آخریه......هرهرهر........

مرتبه ششم هم روز حنابندون بود که بعداز رسوندن مامانینا به مجلس حنابندون رفتم جلو در خونه عمه اینا و دخترعمه رو بردم خونه خودمون.......خودمون دوتایی بودیم......از 9:20 تا 10:10 اینا.......چوخ دا گشح.......بسیار بووووسیدیم یکدیگر را.........از ساعت 10:10 تا 11:10 اینا امیر هم اومد........ نقطه بازی کردیم با آجی.....اون برد......

آجی  65 تا من 44 تا..........امیر با لپ تاپ نقاشی میکشید......آجی یکم برای من از  رو کتاب خوند و من تایپ کردم........رو بازوش کلی نقاشی کشیدم........تقدیم با عشق.....قلب و اینا......ترکیده بودم از خنده......

یعععععالمه بغلش کردم...... کلی کییییف داد........

آخرشم خودم بردم رسوندمش دم خونه عمه اینا و بعد رفتم

دنبال خانواده چون زنگیده بودن که برم دنبالشون...ساعت 11 اینا بود...5 فروردین 94.......

مرتبه هفتم روز عروسی بود.......قبل از رفتن به قبرستون پیچیدم به سمت خونه عمه اینا.....به اندازه 5 مین نفس جان تشریف آوردن تو ماشین نشستن و یه کوچولو باهم حرفیدیم و بعد من برگشتم خونه  و خانواده رو بردم سر مزار بروبچ.......اون شب مهمون خونه داداشش بود و نیومد پیشم...........منم خستــــه.....

از 8 تا 10 خواب بودم........6 فروردین 94.....

مرتبه هشتم روز پایتختی بود.......هـه هــه هـــه.......خانواده رو رسوندم به مراسم و بعد با دخترعمه رفتیم باغ های اون اطراف........دوربین رو برده بودم چون تو سرم یه فکرایی داشتم.......از ماشین پیاده شدیم و رفتیم چن تایی عکس انداختیم.......انقدددددد خوشحال بودممممممم که خدا میدونه........دوباره رفتیم سواره ماشین شدیم ولی حرکت نکردیم و باز بعد از چند دقیقه پیاده شدیم و  رفتیم باغ کناری و کلی هم اونجا عکس گرفتیم.......و اونجا یه بیست دقیقه کنار هم نشستیم و گفتیم و خندیدیم البته دخترعمه بیشتر سایلنت بود......حتی بهش گفتم روزه سکوت گرفتی؟ خندید.....7 فروردین 94......

مرتبه نهم  همون روزی بود که رفتم دنبالش و رفتیم تو اون خیابونه که دو طرف باغ بود چرخ زدیم و بعد رفتیم خونه ما......خیلی دوس داشتم پیاده بشیم و مثله اون روز یه کمی بشینیم تو اون باغ ها ولی نشد....تو خونه یکم همگی باهم حرف میزدیم تا زمانیکه مادربزرگ اومد و بعد ما رفتیم تو اتاق........چقدررررر بغل+ کلی بووووووس.....

یهو بهش گفتم قرار بود شیرینی بدی به من ....کو؟؟؟؟....گفت آوردم تو کیفمه.......سرمو کردم تو کیفش خندید....بعد خودش رولت هارو آورد بیرون.....یه دونه برداشتم و خوردم....چسبید......تا خوردم گفتم خب تولدت مباررررک خندید....گفت چون میدونستم رولت دوس داری گفتم بذار رولت بگیرم برای زینو گلم....گفتم مرررسی دیگه.....

سه تا از شیرینی ها موند که دادام مامانینا.....

زنجیر و پلاک وإن یکاد الذین کفروا رو خریده بود واسه دخملش...

تمام این مدت تو بغلش بودم.......

آهنگ زمانه رو گذاشتم......

سردیه این نگاه بشکن....فاصله سزای ما نیست....

من عشقت رو به همه دنیا  نمیدم.....حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم....با تو میمونم واسه همیشه......اگه دنیا بخواد من و تو تنها بمونیم.....واست میمیرم.......جواب دنیا رو میدم....با تو میمونم واسه همیشه......

بغضم گرفت......که این همه دیدار و روزای خوب داشت تموم میشد.......

یه لحظه به این فکر کردم که تو خونه خودمون نشسته باشم  و دلم برای دخی تنگ شده باشه.......

اشکم  دراومد و سرمو انداختم پایین و گریه......

سرمو بلند کردم چشماشو نگاه کنم و بگم از همین الان که کنارتم دلم برات تنگ شده؛

دیدم اونم  یه قطره اشک رو صورتش سرازیر شد...

خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم....توی تنهاییام فقط به تو فک میکنم.....با تو میمونم واسه همیشه....

چشمای هر دوتامون پر از اشک بود.......

داشت گریه میکرد......

محکم همدیگرو بغل کردیم و کلی بووووووس........

اگه  تنها بودیم این گریه تمومی نداشت......خیییییلی دقایق خوبی بود.......

آهنگ تموم شد....دوباره پلی کردم...... و دوباره تو یه حال و هوای دیگه بودیم.....

تا 10 مین همینطوری بود....بعد من گفتم گریه نکن.....بازم همدیگرو میبینیم.....تابستون کی میاید اینجا؟خندید و گفت نمیدونم.....

گفتم ببین از الان به فکره دیدار بعدیم....

یه بشقاب آش براش کشید مامان.....داشت میخورد ....منم ازش فیلم میگرفتم.....بعد قطع کردم و فقط نگاش میکردم......تکیه داده بودم به دراور و میگفتم زندگـی.....عشــق.....نفـــــس....جیگـــــر....بعد یهو گفت خــب؟؟؟؟ گفتم آخخخخخخخخ و افتادم رو زمین..........
همینجوری حرف میزدیم و همش میخواست بره....منم میگفتم باید شام بمونی........ولی آخر رفت و شام نموند.......ساعت 9:20 اینا بود که آقا م اومد دنبالشون...

با هم خداحافظی کردیم ولی امید داشتم که فردا صب دیرتر حرکت کنیم که صبحم قبل از رفتنمون برم باهاش خدافظی کنم........10 فروردین 94......

مرتبه دهم صب روزی بود که میخواستیم راه بیفتیم به سمت تهران.......5 دقیقه هم نشد ....مادربزرگ رفت ماستو تحویل بگیره منم سه تا بوس کردم دخی رو و بعد خدافظی.......

ولی بعد از چند دقیقه برگشتم و دوباره گفتم که بیاد جلو در......که اینطوری شد که دیدارهامون یازده مرتبه شد.......

نشست تو ماشین......یکم بهم نگاه کردیم و خندیدیم ......یه چن تا بوووووس و خدافظی..........

پیاده شد و بنده حرکت کردم به سمت خونه و بعد از نیم ساعت راهی تهران شدیم........11 فروردین 94.....ساعت 10 اینا..........

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 14 فروردين 1394برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 6792
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 6792
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->